خنیاگران

امروزه بسیاری دم از موسیقی‌دانی می‌زنند و از آنجا که درک درستی از این هنر ندارند نوای ناخوش آنان چیزی جز ملال و خستگی و از میان رفتن آرامش به همراه ندارد. این موسیقی‌نادانان از آنجا که کاسب‌کارانه و تنها برای شهرت و پول به این کار می‌پردازند نمی‌دانند که در آثارشان رسوا می‌شوند و همه چیز برای مردم آشکار می‌گردد. بنابراین پس از اینکه از جلوی دوربین‌ها کنار بروند و گفتگو با این رسانه و آن رسانه و های و هوی تبلیغاتی به پایان برسد دیگر کسی آنها را به یاد نمی‌آورد.

اما خنیاگران راستین کسانی هستند که تنها برای پی بردن به ذات موسیقی سالها با عشق و پشتکار جستند و آموختند تا توانستند آثاری از خود برجای گذارند که جاودان در یاد و خاطره‌ها باقی بماند. از این روی هنگامی که از این جهان رخت برمی‌بندند آه و افسوس از نهاد مردم برمی‌خیزد که آیا دیگر کسی یافت می‌شود که جای آنان را بگیرد؟

آغاز سال ۹۱ همراه شد با پایان زندگی سه تن از خنیاگران نامدار ایران‌زمین استاد حسین سمندری دوتارنواز پرآوازه خراسان، استاد فریدون پوررضا خواننده و پژوهشگر نوای خوش گیلان و استاد جلال ذوالفنون خوش‌نواز سه تار و آهنگساز برجسته موسیقی دستگاهی ایران.

استاد حسین سمندری همان کسی است که مهدی اخوان ثالث در وصف هنر او چامه‌ای سرود و یهودی منوهین نوازنده نامی ویولون هنگامی که نوای ساز او را می‌شنود می‌گوید: «من حاضرم تمام افتخارات جهانیم را در موسیقی بدهم و در عوض بتوانم پنجه این مرد روستایی را داشته باشم و از ساز چنین نغمه‌هایی بیرون آورم.»

استاد فریدون پوررضا همان دلسوخته عاشقی است که اگر نبود شاید بسیاری از آواهای گیلان سبز این پاره‌تن ایران زمین از میان رفته بود.

هنگامی که برای نخستین بار ایشان را دیدم و به گفتگو نشستم از آنهمه آگاهی در زمینه نوای خوش ایران به ویژه موسیقی دستگاهی شگفت‌زده شدم.

می‌گفت فلان گوشه را در سال ۱۳۳۰ از تعزیه‌خوانی شنیده یا در جایی دیگر می‌گفت ۱۱ بار بر سر مزرعه‌ای رفته تا بتواند آنچه را که مرد روستایی در هنگام کار می‌خواند بیاموزد و در خاطره خود نگهدارد.

آری او بود که طی سالها پژوهش و جستجو در روستاهای گیلان این آواها را آموخت و گردآوری کرد و بسیاری از آنها را با صدای گرم و زیبای خود به گوش مردم رسانید. به جرئت می‌توان گفت که گوشه دیلمان را هیچ کس به زیبایی او نخوانده است سالها پیش که سریال پس از باران در تلویزیون ایران پخش می‌شد همه مردم منتظر شنیدن دیلمان‌خوانی استاد بودند و هنوز آن را فراموش نمی‌کنند.

آثاری چون گیله‌لو و می‌گیلان با تنظیم حسین حمیدی خود گویای هنر والای این بزرگ‌مرد موسیقی گیلان و ایران است.

و استاد ذوالفنون خوش‌نواز سه تار که با پنجه شیرین و خوی نکو توانست آثار جاودانی همچون گل صد برگ و آتشی در نیستان از خود باقی گذارد. آثاری که با صدای گرم استاد شهرام ناظری بسیاری را در دهه ۶۰ و ۷۰ به موسیقی سنتی ایران علاقه‌مند کرد.

در تیرماه سال ۸۸ به دیدار استاد حسین سمندری در روستای باخرز مکان زندگی ایشان رفتم با او به گفتگو نشسته و از او درباره نوای خوش پرسیدم که بخش کوتاهی از آن را در این نوشتار می‌آورم.

● استاد بگویید هنرمند چه ویژگی‌هایی باید داشته باشد؟

هنرمند باید زنده باشد نه مرده. پاکی و محبت داشته باشد.

● چه نوع موسیقی را دوست دارید؟

موسیقی که بفهمم چی می‌زند، موسیقی باید گیرای دل باشد.

● خاطره‌ای بگویید.

در قدیم یک برنامه‌ای داشتم که خیلی بجوش بود و رقص داشت که سیم تار کنده شد و من تا آخر با یک سیم نواختم.

● شنیدم که یک بار در هنگام نواختن از دستتان خون آمد دوست دارم ماجرا را از زبان خودتان بشنوم.

همین جا ساز می‌زدم. مهمان داشتم سفیر بودند از چند کشور، همینطور که ساز می‌زدم انگشتان من خونی شده بود من نگاه نمی‌کردم که آنها به من گفتند نزن، نزن، آقا! گفتم چیه؟ گفتند تمام تار را پر خون کرد.

قربان زخمه‌های تو خون‌پاش و نغمه‌ریز

«سبزپری» است اینکه زنی یا «شترخجو»؟

استاد بی‌نظیر، حسین سمندری

پر از کدام چشمه و دریا کنی سبو

مهدی اخوان ثالث

چه بگویم؟ هیچ قلم و بیانی نمی‌تواند گویای هنر این خنیاگران جاودان باشد تنها باید آثار آنان را شنید و به اندیشه فرورفت و آموخت که برای رسیدن به چنین جایگاهی براستی باید از هفت شهر عشق گذشت…


[۱]- گزینه اشعار مهدی اخوان ثالث، انتشارات مروارید، ص ۳۸۳

 


خنیاگری در دورۀ ساسانیان

جام نقره با نقش چهار نوازنده، تنگ نقره مطلا با نقش رامشگر و نوازنده، تنگ سیمین، زراندود با نقش زن نوازنده (ساز بادی)، نقش نوازندگان برروی بشقاب سیمین، سنگ‌نگاره تاق‌بستان، و بسیاری یادمانهای به‌جای‌مانده از دورۀ ساسانی گواهی است بر جایگاه درخشان خنیاگری در آن زمان. اردشیر بابکان نخستین کسی بود که نزدیکان و درباریان را درجه‌بندی کرد و موسیقیدانان را در رده بزرگان یا مهان نشانید. مسعودی در مروج الذهب می‌نویسد: «اردشیر طبقات کسان (بزرگان) را مرتب کرد و هفت طبقه نهاد، نخست وزیران و پس از آن موبدان… (سپس) چهار اسپهبد… و آنگاه نغمه‌گران و مطربان و آشنایان صنعت موسیقی را به نظام آورد. بنابر گفته جاحظ در دورۀ او هیچ خنیاگری نمی‌توانست با خنیاگری از ردۀ دیگر همکاری داشته باشد، مهتران با مهتران بودند و کهتران با کهتران. جاحظ پس از توضیح دربارۀ طبقه‌بندی آن دوره می‌نویسد: «اردشیر دانشمندان به علم موسیقی و رامشگران و خنیاگران و ندمای درباری را نیز برطبق این طبقات سه گانه تقسیم کرده و یک گروه از ایشان را که از موسیکارهای درجه اول بودند با اسواران (شاهزادگان) و زادگان چونان دو خط متساوی، برابر قرارداد و با نخستین طبقه درباریان نشانید، و گروهی دیگر از نوازندگان درباری را با طبقه دوم برابر کرد. و در ردیف طبقه سوم که ظرفا و بذله‌گویان درباری می‌بودند، آن دسته‌ای از رامشگران را قرار داد که چنگ می‌زدند و تنبور می‌نواختند». این آئین تا زمان بهرام گور برقرار بود تا اینکه این پادشاه آئین را دگرگون ساخت و هر کس را که مایه خوشنودی او بود در جایگاه بالاتر نشانید و این روند ادامه داشت تا به دوران خسرو انوشیروان رسید و او بار دیگر براساس شیوه طبقایت اردشیر رفتار کرد. بنابر گفته جاحظ و مسعودی پادشاهان ساسانی در هنگام بزم و خوشگذرانی هرگز آشکار و نزدیک به دیگران نمی‌نشستند از این روی خرم باش یا پرده‌دار پیوند میان پادشاه و نزدیکان را برقرار می‌کرد و هم او بود که به خنیاگران دستور می‌داد که در چه دستگاهی و چه آهنگی را بنوازند. بهرام گور از زمره پادشاهان خوشنام آن دوره بود و مردم در زمان فرمانروایی او در آسایش می‌زیستند. بنابر گفته حمزه اصفهانی «بهرام گور حکم فرمود که مردم ایران نیمی از روز کار کنند و نیم دیگر را به خوشی بگذرانند، وی گزارش‌نویسانی داشت که بد و نیک زندگی مردم را به او می‌نوشتند و شاه پیوسته پرسان بود که اگر رنجی در زندگی مرد می‌بینند گزارش کنند»

بپرسیدشان گفت: «با رنج کیست؟

به هر جای درویش و بی‌گنج کیست؟

(فردوسی)

و هنگامی که کارآگاهان، به میان مردم میروند و از ایشان درباره کاستی‌ها پرسش می‌کنند. آنان تنها از جای خالی خنیاگری در زندگیشان گله می‌کنند. بدانگاه که این آگاهی به بهرام شاه میرسد او دستور می‌دهد که ده‌هزار لولی یا نوازنده زن و مرد از هندوستان به ایران روانه کنند تا مردم دغدغه‌ای در این باره نداشته باشند.

از آن لوریان برگزین ده‌هزار

نر و ماده، بر زخم بربت سوار

(فردوسی)

در اینجا به نظر می‌رسد موسیقی ایران و هندوستان بسیار به هم نزدیک بوده زیرا اگر غیر از این می‌بود با یک موسیقی بیگانه مردم نمی‌توانستند پیوندی برقرار کنند. بهرام شاه نوای خوش را بسیار دوست می‌داشت و این نکته را می‌توان  در داستان بهرام و آرزو دخت ماهیار گوهرفروش در شاهنامه نیز دریافت.

فراوان بخندید زو شهریار
من ایدر به آواز چنگ آمدم
….
بیامد بر پادشا، چنگ‌زن

بدو گفت: بنشین و بردار چنگ
زن چنگ‌زن چنگ دربرگرفت

بدو گفت «نامم گشسب سوار
نه از بهر جای و درنگ آمدم

خرامان، بسان یکی نارون

یکی چامه باید مرا بیدرنگ
نخستین، خروش مغان، درگرفت

(فردوسی)

بهرام گور و خسروپرویز هر دو از پادشاهان خوشگذرانی بودند که در هنگام شکار نیز با خود خنیاگران را به همراه می‌بردند. سنگ‌نگارۀ تاق‌بستان صحنه به شکار رفتن خسروپرویز را نشان میدهد که جانورن در حال گریز هستند و پاشداه در قایق نخستین ایستاده و کمان را به زه کرده و زنی در سمت راست او چنگ می‌نوازد و قایق دیگری که در پشت سر او قرار دارد نوزاندگان بسیاری در آن مشغول نواختن چنگ هستند، دو تن از آنان نیز شیپور در دست دارند و یکی تنبور می‌نوازد و در قسمت بالا قایقی را می‌بینیم که بانوان بسیار در آن نشسته و به خواندن و کف زدن سرگرم‌اند. در متن خسرو قبادان و ریدک که به زبان پهلوی نگاشته شده است آگاهی‌های ارزنده‌ای را درباره خنیاگری در زمان ساسانیان می‌یابیم. موضوع این متن پرسش و پاسخ میان خسروانوشیروان و پسر جوانی است که می‌گوید از دانش بالایی برخوردار است و با همه هنرها نیز آشنا می‌باشد. خسرو انوشیروان برای آزمایش از او پرسشهای بسیار می‌کند و جوان نیز پاسخ‌های شایسته و درخور می‌دهد. در پرسش نهم از او درباره خنیاگری می‌پرسد که از دیدگاه تو کدام خنیا خوش و بهتر است. پسرک در پاسخ می‌گویدک چنگ، ون، کنار، تنبور، بربت نای دنبلک (سازی کوبه‌ای یا همان تنبک) رسن‌بازی، زنجیربازی، داربازی، تنبور بزرگ، سپربازی، زین‌بازی، گوی‌بازی، شمشیربازی، گرزبازی و شیشه‌بازی، این خنیا همه خوش و نیک‌اند.

پسرک از ابزارهای خنیاگری در آن زمان نام میبرد که همه بجز چنگ، ون و کنار هم‌اکنون نیز در موسیقی ایران کاربرد دارند دارند و پس از آن از بازی یا رقص‌های گوناگون نام برده است و خود نشانگر این است که هنر پای‌کوبی تا چه اندازه به خنیاگری وابسته است به گونه‌ای که ریدک آن دو را یکی دانسته و در پاسخ هر دو را در کنار یکدیگر آورده است. همچنین در دربار خسروپرویز خنیاگران برجسته‌ای مانند باربد، نکیسا، بامشاد، رامتین، سرکیس می‌زیستند که بهتر است در گفتاری جداگانه درباره آنان به‌ویژه باربد بپردازیم…



[۱]- کلاردشت مازندران، موزه ملی. (نگرشی بر پیشینه موسیقی در ایران، تألیف سوری ایازی، هنگامه گزوانی، مرضیه الله عسگری، رویه‌های ۹۲ و ۹۵ و ۹۷ و ۱۰۱).

[۲]- گالری آرتور م. ساکلر! (همان)

[۳]- موزه آرمیتاژ (همان)

[۴]- مروج الذهب، جلد۱، ص۲۴۰، انتشارات بنگاه ترجمه و نشر کتاب.

[۵]- تاج، جاحظ، ص۹۴، یافته استاد احمد ذکی‌پاشا، ترجمه استاد حبیب الله نوبخت.

[۶] موسیقی از آغاز تا امروز، جلد اول، ص۳۹، غلامرضا جوادی، انتشارات همشهری.

[۷]- متون پهلوی، گردآورنده، جاماسب جی دستور منوچهر جی جاماسب آسانا، گزارش سعید عریان، ص۷۷، کتابخانه ملی، پاییز ۱۳۷۱٫