تاریخ موسیقی ایرانی (قسمت هشتم )

تأثیر مو‌سیقی ایرانی در مو‌سیقی عرب -بخش دوم و سوم

تأثیر مو‌سیقی ایرانی در مو‌سیقی عرب (2)

 


گفته شد كه : دربار اغلب خلفاي بنی امیه مركز اجتماع خوانندگان و نوازندگان بوده و از هنرمندان تجليل بسيار ميشده است. خلفاي بني اميه از موسيقي و آواز به عنوان يك وسيله تبليغاتي هم استفاده ميكرده اند زيرا خوانندگان و شاعران در حقيقت وظيفه روزنامه هاي امروز را انجام مي دادند يعني مدح و ثناي خلفا و اخبار و احكام را به صورت شعر و آواز در نقاط مختلف منتشر مي ساختند. شعري كه در لحن خوانده مي شد مسلماً موثرتر از اين بود كه توسط راوي قرائت شود . از اينرو خوانندگان شهر به شهر و دهكده به دهكده مي رفتند و اخبار را به اطلاع عموم مي رسانيدند و باين ترتيب هم از هنر تا حدي تجليل ميشد و هم رشته ارتباط سياسي در قلمرو حكومت بني اميه استحكام مي يافت. در نتيجه موسيقي و موسيقيدان در نزد مردم مقامي رفيع يافت و شغل محترم و قابل اعتنايي گرديد و مردم آزاده كه موالي ناميده ميشدند و كساني كه در اجتماع شأن و منزلتي داشتند به آموختن اين هنر تن در دادند. مثلاً يونس الكاتب كه يكي از صاحب منصبان شهرداري مدينه بود به شغل نوازندگي پرداخت و با وجود اينكه هنوز هم اكثر خوانندگان و نوازندگان از نژاد ايراني بودند اعيان و اشراف عرب بر خلاف گذشته به اين فن علاقه زياد نشان ميدادند. ابن نديم در كتاب الفهرست مي نويسد كه يونس الكاتب كتابهايي راجع به موسيقي نوشته و از آن جمله اسم كتاب النغم را به نام وي ذكر مي كند كه فعلا اثري از آن باقي نيست. ابوالفرج اصفهاني نيز در اغاني از كتاب موسيقي يونس نام مي برد و چنين به نظر مي رسد كه اين اول كتابي است كه بعد از اسلام راجع به موسيقي و نمونه وسرمشق كتاب اغاني ابوالفرج بوده است.

موسيقي دانها طبقه خاص و مشخصي در اجتماع عرب براي خود تشكيل دادند البته مقصود از بيان اين مطلب اين نيست كه از يك امتياز طبقاتي و اجتماعي نظير آنچه در دربار ساسانيان معمول بود برخوردار بودند بلكه به سبب حرمت موسيقي در اسلام شاغلان به اين فن به منظور حفظ وضع اجتماعي و منافع صنفي خود به يكديگر پيوستند و طبقه بخصوصي را تشكيل دادند و رابطه اتفاق و برادري بين ايشان محكم گرديد و بعضي از ايشان شهرت و عنوان يافتند و در جشنها و اعياد به مجالس اعيان و بزرگان دعوت مي شدند و انعام و صله شايسته دريافت ميكردند و در رفاه و آسايش كامل به سر مي بردند. به تدريج به نسبت علاقه عمومي، نياز به تعليم و تدريس اين فن احساس شد و بعضي از اساتيد موسيقي در خانه خود به تعليم و تدريس اين هنر پرداختند . بزرگ زادگان عرب اغلب ساعات فراغت خود را در خانه اين نوازندگان صرف مي كردند و يا دختران خواننده دربار و يا افراد خاندان خود را براي تعليم به نزد استادان مي فرستادند.

خلفاي بني اميه بسياري از آداب و سنن دربار ساساني را در دربار خود معمول داشتند مثلاً شاهنشاهان اين سلسله، جاي نوازندگان را با پرده نازكي از جاي خود جدا مي ساختند مخصوصاً موقعي كه زنان حرم با خليفه بودند. ولي گاهي اتفاق مي افتاد كه اين پرده به عقب مي رفت و نوازنده و مستمع روبروي يكديگر قرار مي گرفتند و حتي خليفه نوازنده را براي تجليل و تكريم، پهلوي خود مينشانيد.


پسر معاويه يزيد اول از مادري شاعر متولد شده بود و بي سبب نبود كه عشق و علاقه وافري به شعر و موسيقي داشت. يزيد خود شاعري توانا بود و مسعودي مي نويسد كه تمايل زيادي به طرب نشان ميداد و نخستين كسي بود كه به قول مولف كتاب اغاني اجازه داد آلات لهو و ارباب طرب به دربار وي راه يابند.


دوره خلافت يزيد سه سال بيش طول نكشيد و جانشينان او يعني معاويه دوم و مروان نيز هر يك بيش از يكسال حكومت نكردند و بدين سبب نتوانستند تأثير فراواني در فرهنگ اسلامي داشته باشند. ولي مروان در زماني كه حاكم مدينه بود بر آن شد كه همهي خوانندگان و نوازندگان و حتي «طويس» موسيقيدان معروف را كه مثل بقيه همكارانش « محنث » خوانده ميشد، از مدينه بيرون كند.

روايت است كه طويس (طاووس كوچك) نخستين كسي بوده كه كلمات عربي را به همراه دف در آوازهاي خارجي ميخوانده است و ظاهراً اين نخستين مردي بوده است در عالم اسلام كه به اين شغل تن در داده است. از اين بيان چنين استنباط مي شود كه تا پيش از طويس، خوانندگان، آواز خود را به زبان خارجي ميخواندهاند. در تاريخ موسيقي ابتكارات زيادي به طويس نسبت داده شده كه يكي اختراع « غناء الرقيق » در مقابل « غناءالمتقن » و ديگر، اختراع و بكار بردن ايقاع است.

 

نام كامل طويس، ابوعبدالمنعم عيسي بن عبدالله الذائب (88 – 10 هجري) و از مواليان و بندگان آزاد شده طايفه « بنومخزوم » و ساكن مدينه بوده است. طويس در خاندان مادر عثمان بن عفان تربيت يافت و در ايام كودكي تحت تأثير الهامي كه اسيران ايراني ميخواندند قرارگرفت. اين اسيران در مدينه به كارهاي سخت و سنگين اشتغال داشتند و طويس راه و رسم آوازهاي ايراني را از ايشان فرا گرفت و در سالهاي آخر خلافت عثمان شهرت طويس زياد شد و مورخان عرب براي او و ابتكاراتش در پيريزي اساس موسيقي عرب اهميت زياد قائل هستند . شاگردي داشت بنام « ابن سريج » كه استاد خود را خوش لحنترين و تواناترين خوانندگان عصر خود معرفي كرده است.

طويس دف خود را در كيسهاي هميشه همراه داشت و در موقع حاجت از آن استفاده ميكرد. با وجود اينكه بخاطر شغلش مردم به چشم پستي به او مينگريستهاند ولي بزرگان دولت و اعيان مملكت براي او شأن و احترامي قائل بودند وقتي معاويه به خلافت رسيد مروان بن الحكم كه سخت مخالف موسيقي بود حاكم مدينه شد و حكم كرد هر كس خواننده و نوازندهاي را بدست مأموران او بدهد جايزه بزرگ خواهد گرفت. به دستور مروان خوانندهاي را به نام النقاشي به جرم اشتغال به كار موسيقي اعدام كردند . طويس از ترس به شهر سويدا واقع در جاده بين مدينه و دمشق رفت و در آنجا پنهان شد و تا پايان عمر در اين شهر در گمنامي به سر برد.


عبدالملك مشوق موسيقي و شعر بود و خود نيز به تصنيف موسيقي رغبتي تمام داشت و عموم نوازندگان و خوانندگان مثل« ابن مسجع » و « بديح المليح » كه از معاريف خوانندگان زمان خود بودند تحت حمايت وي قرار داشتند و از عنايت وي برخوردار بودند. برادر خليفه « بشر » نيز از حاميان بزرگ موسيقي بود.


يكي ديگر از جمله خوانندگان معروف كه لازم به ذكر است از مردم كشور تحت الحمايه الحيره بوده « حنين » نام داشته است. نام كامل اين شخص ابوكعب حنين بلوع الحيري است و وفات او را در حدود سالهاي 96 هجري ذكر كردهاند. اين شخص ظاهراً مسيحي باقيمانده و همين امر دليل بر اين است كه با وجود اينكه از نژاد عرب بوده به كار موسيقي كه نزد مسلمانان حرام بوده پرداخته است. دوران جواني به گلفروشي اشتغال داشته و براي فروختن گل مجبور بوده به خانه بزرگان و اعيان رفت و آمد كند و در نتيجه اين رفت و آمدها شيفتگي خاصي به دختران خواننده كه خانه اعيان بودهاند پيدا ميكند و بالاخره يك روز مصمم ميشود خود در اين زمره داخل شود. فوري به تعليم و تحصيل موسيقي ميپردازد و در خواندن آواز و در نواختن بربط مهارت تام مييابد و در تصنيف موسيقي نيز بسيار توانا ميشود.

در اين ايام سه نوع آواز در بين اعراب معمول بوده است يكي « نصب » و دوم « هزج » (كه احتمالاً از ابتكارات طويس بوده) و يكي هم « سناد » كه از ابتكارات همين «حنين الحيري» در منطقه عراق بودهاست. محتمل است كه حنين شغل خوانندگي را از زمان عثمان شروع كرده باشد. به هر حال در زمان خلافت عبدالملك وقتي خالد بن عبدالله حاكم عراق ميشود از موسيقي جلوگيري بعمل ميآورد ولي حنين به سبب شهرتي كه داشته مجاز ميشود كار خوانندگي و نوازندگي خود را ادامه دهد به شرط اينكه عمل خلاف قاعده اي در محضر او واقع نشود و اشخاص ناباب حضور نداشته باشند.

ولي پس از اينكه بشر بن مروان برادر خليفه حاكم عراق ميشود اين ممانعت تخفيف مييابد و حنين به دربار كوفه دعوت ميشود و در آنجا بقيه عمر را در حمايت بشر بسر ميبرد.

در سال 96 هجري همكاران معروفش در حجاز به ملاقات او شايق ميشوند و او را به مكه دعوت ميكنند و عده اي از موسيقيدانها و شاعران و هنر دوستان معروف آن شهر او را با تشريفات و احترامات خاصي پذيرا ميشوند. حنين از نظر اهميت مقام هنري يكي از چهار موسيقي دان معروف دوران اول اسلام شناخته شده است.

 

يكي ديگر از موسيقي دانهاي منطقه عراق احمد النصيبي است كه وي نيز كار خود را از زمان خلفاي راشدين شروع كرده و در سال 80 هجري وفات يافته است. احمد در خواندن آواز « نصب » و نواختن تنبور تسلط و مهارت تام داشته و ظاهراً نخستين كسي است كه در نواختن تنبور شهرت يافته است و از ندما و مصاحبان عبدالله بن زياد حاكم كوفه بودهاست.

 

در زمان وليد اول قلمرو حكومت اسلامي بيش از پيش وسعت يافت. جنگجويان اسلامي از يكسو تا حدود اراضي چنين از مشرق، تا سواحل درياي اطلس از سمت مغرب پيش رفتند،. از درياي مديترانه گذشتند و پايه خلافت اسلامي را در اسپانيا مستقر ساختند. در زمان اين خليفه فرهنگ و ادب رو به ترقي گذاشت و با وجود مخالفت بسياري از حكمرانان در مناطق مختلف حكومت اسلامي در كار موسيقي تر قي فراوان حاصل گرديد. در زمان خلافت وليد اول مقام موسيقيدانها حتي از شاعران هم رفيع تر گشت و جاه و مقام ايشان بيشتر شد.

 

بعد از وليد سليمان به خلافت رسيد كه مردي هوسباز و عياش بود و موسيقي را نه از لحاظ تأثير معنوي آن بلكه بيشتر به لحاظ تأثيري كه در تحريك احساسات شهواني دارد مي ستود. ولي در زماني كه به عنوان وليعهد در مكه حكومت مي كرد به تشويق نوازندگان توجه خاصي داشت و اغلب ايشان را به دريافت هدايا و صلههاي بزرگ مفتخر و خرسند ميساخت. در مسابقه كه بين خوانندگان و نوازندگان و معروف معمول گرديد مبلغ ده هزار سكه سيمين به «ابن سُريج» جايزه داد و مبلغي در همين حدود بين خوانندگان ديگر كه در مسابقه شركت كرده بودند تقسيم كرد.

 

بعد از سليمان عمر ثاني به خلافت رسيد. وي مردي متظاهر به تقوي و پرهيزكاري بود و طولي نكشيد كه شاعران و خوانندگان و هنرمندان دربار او را ترك گفتند. از عجايب زمان يكي اينكه عمر پيش از اينكه به خلافت رسد از طرفداران و مشوقان جدي موسيقي بود و حتي خود گاهي به تصنيف موسيقي ميپرداخت ولي بعد از نشستن به مسند خلافت روش خود را به كلي تغيير داد و نه تنها رغبتي به موسيقي نشان نمي داد بلكه با ترويج آن جداً مخالفت ميورزيد. در كتاب اغاني روايت شده كه عمر در زماني كه در حجاز حكومت مي كرد گاهي شعر ميسرود و آهنگ ميساخت و محضر او را ارباب صنايع ظريف تشكيل ميدادند ولي به محض اينكه به خلافت رسيد موسيقي و شعر را تحريم كرد. نقل كردند كه روزي كردهاند كه روزي به وي اطلاع رسيد كه قاضي مدينه فريفته و مسحور دختر خواننده حرمسراي خود شده است. عمر مصمم شد او را از مسند قضا معزول كند ولي صلاح ديد كه دو نفر يعني قاضي و دختر خواننده را به حضور خويش بخواند. وقتي اين دو به خدمت وي رسيدند دستور داد كه دختر خواننده آواز بخواند. عمر به قدري تحت تأثير لحن خوش و كلمات دلكش وي قرار گرفت كه قاضي را معذور داشت و به وي گفت : به مقام خود باز گرد خدا ترا راهنمايت كند.

 بعد از عمر ثاني يزيد دوم به خلافت رسيد. وي نيز مقام موسيقي و شعر را در دربار بالا برد به قسمي كه مردم نيز بتدريج با آن دو هنر علاقه و توجه زيادي پيدا كردند و ميتوان گفت كه يزيد در اين جهت تا حد افراط پيش رفت. خوانندگان و نوازندگان معروف همه در دربار خلافت مقام و منزلتي رفيع داشتند و از عنايت خليفه برخوردار بودند و حتي بعضي از ايشان در امور اداري و سياسي مملكت نيز دخالت داشتند.

 در باره « هشام » و توجهش به عالم ادب و موسيقي اطلاع دقيقي نداريم ولي نكته مسلم اين است كه موسيقيدانها در دربار وي نيز ارجمند بودند و پيش از رسيدن به مقام خلافت ،هنگامي كه حكومت عراق را به عهده او بود، «حنين الحيري» خواننده معروف كه شرح احوالش بيان شده در خدمت وي به سر ميبرد و ساير ارباب ذوق نيز در كنف حمايت او بودند.

 پس از هشام مقام خلافت به وليد دوم تفويض شد مردي بي تدبير در كار سياست و مملكت داري بود و سقوط حكومت اموري واقعاً از زمان خلافت وي شروع گرديد . وي همچون يزيد اول و دوم و وليد اول علاقه فراوان به هنر نشان مي داد و نخستين خليفه اي بود كه موسيقيدانهاي غير عرب و خارجي را معزز و محترم ميداشت. ولي موسيقي و هنر را با عيش و طرب افراط مخلوط ميكرد و آشكارا شراب مينوشيد و در لهو و لعب مبالغه ميكرد. در زمان اين خليفه موسيقي نه تنها در خانوادههاي متمكن بلكه در بين عموم مردم رواج فراوان يافت و موسيقيدانان خارجي دربار بسيار گرامي بودند. از جمله ايشان بايد به نام معبد، مالك، ابن عايشه، حكم الوادي، يونس الكاتب را ذكر كرد.خود خليفه ذاتاً هنرمند بود و در شعر و موسيقي دست داشت. مؤلف كتاب اغاني يك فصل كامل كتاب خود را به شرح كارهاي وليد دوم در زمينه هاي هنري اختصاص داده است. ميگويد علاوه بر اينكه بربط و طبل را بسيار خوب مي نواخت ذوق سرشاري نيز در تصنيف موسيقي داشته است. اين افراط زياد در عيش و عشرت موجب شد كه از كار سياست و رسيدگي به امور حكومت باز بماند و به خاندان عباسي كه دشمن خاندان اموي بود فرصت داد كه بر انداختن حكومت اموي كوشش بيشتري به كار برند. دوره خلافت وليد دوم بسيار كوتاه بود ولي در همين دورهي كوتاه مساعدت هاي مالي بسيار زياد به شعرا و نوازندگان شد.

 پس از وليد دوم يزيد سوم مدت شش ماه بر كرسي خلافت تكيه زد. اين خليفه نيز به موسيقي و ترويج آن علاقه زياد داشت و به والي خراسان « نصر بن سيار » دستور داد كه تمام آلات موسيقي متداول در خراسان به همراهي عدهاي دختران خوانند ي خراساني براي وي بفرستد.

مروان دوم آخرين خليفه اموي در مشرق زمين بود. در زمان خلافت اين خليفه رشته امور مملكت از هم پاشيد و انقلاب و اعتصاب رو به فزوني گذاشت و به تدريج قدرت عباسيان كه مركز نفوذشان خراساني بود زياد شد و بالاخره به سقوط خلافت بني اميه شكست خوردند و به اين ترتيب موسيقي نيز كه تا پايان اين دوره بيشتر رنگ و حالت ملي عرب داشت از اين محدوديت در آمد و راه براي نفوذ بيشتر موسيقي ايران در بين اعراب كاملاً باز شد. در دوره ي بني اميه با وجود اينكه ايرانيان نفوذ فراواني در موسيقي عرب داشتند ولي بسبب غرور احساسات ملي اعراب اين نفوذ هميشه رنگ عرب به خود ميگرفت ولي با روي كار آمدن دولت بني العباس و زياد شدن نفوذ ايرانيان در دربار، اين مانع از ميان رفت.

  

تأثیر مو‌سیقی ایرانی در مو‌سیقی عرب (3)

 


با ظهور خلفاي بنيعباس كه به همت و پايمردي ايرانيان صورت گرفت جهان اسلام وارد يك مرحله جديدي از لحاظ هنر و فرهنگ و تحقيق و تتبع گرديد . اين نهضت بزرگ فرهنگي بيش از هر چيز در نتيجه نفوذ اميران و سرداران خراسان كه در تقويت بنيان خلافت عباسي مؤثر بوده اند به وقوع پيوست . زيرا با وجود اينكه مردم ايران تا ظهور عباسيان متجاوز از يك صد سال تحت استيلاي حكومت عرب بودند ولي فكر و ذوق ايراني خود را همچنان محفوظ داشته بودند و همين طرز تفكر و تصور موجب پيدايش تحول و تطور بزرگي در سير تحقيقات فلسفي و علمي و هنري حكومت اسلامي در دوران خلافت عباسي گرديد. در دوره بني اميه اساس حكومت بر مدار امور نظامي و اداري گذاشته شده بود ولي در آغاز خلافت عباسيان دوره جنگ و تسخير اراضي سپري شده و دوران فراغ بال و آسايش و آرامش رسيده بود و امور اداري به نظر مردم خوار و خفيف مي نمود.

ايرانياني كه تا اين تاريخ عموماً به چشم بنده و زرخريد با ايشان رفتار ميشد از اين تاريخ شأن و منزلت فراوان يافتند و در امور كشوري و لشكري دخالت جستند و در بسياري از مواقع ايشان را بر اعراب هم ترجيح ميدادند . با ضعيف شدن نفوذ سياسي اعراب در امر حكومت ، در ادبيات و هنر عربي نيز فتور و سستي محسوسي پديدار گشت و بسياري از موسيقيدانان و شاعران ايراني صاحب جاه و مقام گرديدند . ساير هنرهاي زيبا نيز از اين تحول متأثر گرديد. لباسها و تزئينات معمول ايران در دربار خليفه و در بين اعراب رايج شده و فيلسوفان و محققان ايراني به دربار خليفه را ه يافتند . به طور كلي مي توان گفت كه با اين تحول ،ايرانيان تسلط صوري و معنوي زيادي بر اعراب يافتند.

ولي اين تحول در موسيقي كمي ديرتر پديدار شد و نفوذ ايرانيان در تغيير موسيقي در دوره بعد محسوس گرديد. علت اين تأخير شايد اين بوده است كه موسيقيدانها يك طبقه بخصوص و متمايزي را از ساير مردم تشكيل مي دادند و چون از جريان امور كشور دور بودند تحولي كه در بدو ظهور نهضت عباسيان در امور سياسي و اجتماعي پيش آمد در اين طبقه تأثير فوري نيافت ، بدين جهت پس از اين تغيير سياسي ، وضع موسيقي تا مدتي به همان صورت قديم باقي ماند.


ايرانيان پس از حمله عرب همواره در صدد بودند كه كشور خود را از زير بار تسلط اعراب بيرون آورند . در دوره خلفاي اموي بسياري از سرداران محلي ايران با تهور و جرأت فراوان در مواقع مختلف شورش كردند و از هر فرصتي براي نجات كشور خويش استفاده نمودند.

با ظهور نهضت عباسي در خراسان به همت ابومسلم خراساني ، عموم ايرانيان كه پيوسته در جستجوي فرصت بودند در تمام نقاط خراسان و ماوراءالنهر دست به شورش زدند.

بني اميه به كساني كه از قوم عرب نبودند عموماً اهانت و خواري بسيار روا مي داشتند و آنها را موالي يعني بندگان ميخواندند و ايشان را در كارهاي دولتي دخالت نميدادند. در زمان خلافت عباسيان ايرانيان كه داراي سوابق درخشان تاريخي بودند در صدد بر آمدند كه برتري خود را بر اعراب نشان دهند.

ابو مسلم شهر كوفه را در سال 132 فتح كرد و عبدالله سفاح را به خلافت نشانيد و خود به سوي دمشق رهسپار شد و با پيروزي وارد آن شهر گرديد. طولي نكشيد كه سراسر دولت اموي به استثناي اندلس به عباسيان تعلق گرفت.

 
عباسيان ابتدا مركز خلافت خود را در شهر «انبار» واقع در كنار شط فرات قرار دادند ولي منصور دوانيقي خليفه دوم عباسي دستور بناي بغداد را در شمال مداين پايتخت ساسانيان صادر كرد و به توصيه او شهر مداين را ويران و از مصالح آن در بناي شهر بغداد استفاده كردند.


عباسيان نمي خواستند مركز خلافت را در شهر دمشق تعيين كنند زيرا از ايران و خراسان كه مردمش تخت و تاج سلطنت را براي ايشان تحصيل كرده بودند دور مي افتادند.

شك نيست كه خلفاي عباسي نخست به خوشگذراني اشتياقي نداشتند ، زيرا تازه روي كار آمده بودند و دشمنان زياد داشتند و بواسطه جنگهاي پي در پي فرصت عيش و نوش نمي كردند . چنانكه عبدالله سفاح اول خليفه عباسي و برادرش منصور ( خليفه دوم ) با باده نوشي و عيش و نوش مخالف بودند و گويند يك روز منصور دوانيقي غوغايي شنيد ؛ پرسيد : چه خبر است ؟ گفتند : يكي از بندگان در ميان كنيزان مشغول طنبور زدن است . منصور بر سر آن جمع رفت و همه از ترس او پراكنده شدند . آنگاه منصور طنبور را از دست خادم گرفت و چنان بر سر او كوفت كه شكست و خادم را بواسطه ارتكاب به اين عمل فروخت تا ديگر روي اورا نبيند.